فردا 13 آبان (5 نوامبر) روزیست که قرار است تحریمهای جدید و زیادی از سوی آمریکا علیه ایران آغاز شود. از حدود 6 ماه پیش که همه مردم ایران متوجه این موضوع شدند، سوال کردن ها، پیشبینیها و عکسالعمل نشان دادنها شروع شد و از همان روزها، بسیاری از شرکت های بزرگ و کوچک تولیدی و خدماتی با تغییر نرخ دلار، قیمت محصولات و خدمات خود را افزایش دادند. ایران خودرو و سایپا به عنوان غولهای صنعت خودرو در ایران، محصولات بیکیفیتشان را با بالاترین نرخ ممکن و حتی گاهی به شیوهای عجیب (تحویل یک ساله با قیمت نامشخص) به بازار عرضه کردند.
همایشها، سمینارها و جلسات هماندیشی زیادی در سطح خرد و کلان برگزار شد. صنایع کوچک و متوسط در طول این 6 ماه یا نابود شدند و یا تا نابودی فاصله کمی دارند. زیرا حامی بزرگ و پشتوانه قدرتمندی برای حمایت از این کسب و کارها وجود ندارد.
خاطرم هست که روزی از روزهای شهریور 97 وارد یک همایش بزرگ مدیران شدم. مدیران بزرگ، کارآفرینان و صاحبین کسب و کار زیادی در این همایش حضور داشتند. عده زیادی از آنها به دنبال تبلیغات و معرفی خود بودند. تعدادی دوست داشتند که مورد تحسین دیگران قرار بگیرند و بسیاری هم به دنبال یک راهکار عملیاتی برای برونرفت از این اوضاع نابسامان اقتصادی بودند. در ذهنم، لحظهای را به یاد دارم که مالک یکی از کارخانههای بزرگ صنایع غذایی با کت و شلواری شیک و با یک سنجاق سینه که نشان پرچم سه رنگ ایران بود، برای سخنرانی به روی سن رفت. صاحب این شرکت بزرگ و معروف که همگی ما تبلیغاتشان را بارها از تلویزیون دیدهایم، از وطنپرستی صحبت میکرد. از سختی کار در این سالها و رنجهایی که دیده بود تعریف میکرد و برای بقیه حضار راهکارهایی ارائه میداد که شرکتهای کوچک و متوسط بتوانند خود را از این بحران نجات دهند.
در آن لحظات، آن نمایش برای من بسیار مضحک بود و حتی کمی تاسفآور. درست چند روز بعد با گران شدن گوجهفرنگی و هزار دلیل نامرتبط دیگر، رب گوجهفرنگی همان شرکت به طرز سرسامآوری افزایش قیمت داشت. اینجا بود که تناقضات در حرف و عمل خودشان را به وضوح نشان دادند.
همچنین خاطرم هست که مرداد 97، همه در تکاپو بودند تا تاثیر تحریمها بر روی صنعت و خدمات و… را ارزیابی کنند. در یک همایش، اقتصاددانی بزرگ راهکارهایی برای مقابله با این شرایط ارائه میداد. راههایی از قبیل صادرات محصول برای ارزآوری به شرکتها، عدم تصمیمگیریهای شتابزده، کاهش هزینههای ثابت و متغیر….. که اتفاقاً به نظرم مواردی کاربردی و اجرایی بودند.
اما در این میان، نکته جالب برای من این است که با وجود این همه مدیر باکفایت و باتدبیر در شرکتهای خصوصی در سطح کشور، که سعی دارند تاثیر تحریمها و راهکارهایش را ارزیابی کنند، ولی هیچکس و هیچکس از حمایت و همدلی حرفی نمیزند. اگر تاریخ ایران و باقی کشورها را بررسی کنیم، میبینیم که همیشه در شرایط سخت و پیچیدهی ملتها، کشورهایی پیروز بودهاند که پشت به پشت هم جنگیده، کنار هم بوده، از یکدیگر حمایت کرده و دلشان برای هموطنانشان تپیده است. به یاد ندارم هیچ بحرانی با نمایش و شعار حل شده باشد.
همه ما میدانیم که حمایت لازم و مورد انتظارمان از دولت و… وجود ندارد (حتماً امور و کارهای مهمتری هست). به خوبی میدانیم که با سختی و مشقتهای فراوان کار میکنیم تا چراغ خانه چند خانواده همچنان روشن بماند. ولی ما در پیراسیس قویاً معتقدیم که با سخت کار کردن، با حمایت از یکدیگر، با کنار هم بودن میتوانیم هر آنچه که میخواهیم را بدست بیاوریم و هر آنچه که تا امروز برایش زحمت کشیدهایم را حفظ کنیم. همیشه سعی کردیم در جهت جریان آب شش ماهه گذشته که فقط موج گرانی بود… شنا نکنیم و از آب گلآلود ماهی نگیریم، چون باور داریم ما هم جزئی از زنجیره بزرگ صنعت، تولید و اقتصاد این مملکت هستیم و میخواهیم به بهترین شکل سهم خود را انجام دهیم.
از زمانی که با موج افزایش قیمتها روبرو شدیم نه تنها تعرفه خدمات شبکه خود را افزایش ندادیم. بلکه انعطاف بیشتری هم نسبت به مشتریهایمان داشتیم. تا جایی که تصمیم گرفتیم برای کم شدن هزینه های سازمانهای کوچک و متوسط و حمایت از آنها در هر زمینه و شاخهای که فعالیت دارند، خدماتمان را با نرخ سال 96 ارائه دهیم.
میخواهیم قدمی برداریم برای زنده نگاه داشتن صنعت و کسب و کارها…
و امیدواریم که همه ما برای ایران عزیزمان، نهایت تلاش خود را بکنیم.
ثبت ديدگاه